باغِ کاشی

سلام خوش آمدید

۵ مطلب در آذر ۱۴۰۲ ثبت شده است

شب یلدای همگی مبارک باشه و امیدوارم همه این شب زیبا رو به خوشحالی و در کنار عزیزانشون بگذرونن.

همراه با انار، آجیل، هندوانه و البته فال نیک حافظ...

ولی ما اینجا یه مشکل داریم!

هندوانه سالم* باید از کجا گیر بیاریم این وقت سال؟ نیست واقعا، مخصوصا تو شهر های کوچیک

یا انار؟ اواخر آبان دیگه واقعا انار نیست....

متعجبم چرا انار پاییزی و هندوانه ی تابستانی باید نماینده ی اصلی شب یلدا ی زمستانی باشن؟

بهرحال آجیل هست ولی اون دوتا با اینکه بگردی پیدا میکنی ولی واقعا الان وقت طبیعی شون نیست...

نارنگی و پرتقال این وسط چرا هیچکاره ن؟

من مدافع حقوق اونام.

من امشب به نشانه اعتراضم و موقع به پایان رسوندن یک دقیقه آخر شب نارنگی رو پوست می کندم و با لذت خواهم خورد، حالا ببینید.

*اینجا هندوانه اگه پیدا بشه سالم نیستن و همه یا رنگ شدن یا از تو ریش ریش شدن....

  • Sepideh --

من قبلا به این موضوع فکر کرده بودم و راستش نسبت به فکر الانم زیاد فرق نداشت پس اینطوریه:

احتمال زیاد وقتی این خبر بهمون برسه همگی حدود نیم ساعت تو بغل هم بزنیم زیر گریه و بعدش هم با نزدیکان تماس بگیریم و یه جا دور هم جمع بشیم و دوباره اونجا همو بغل کنیمو باز گریه....

اینجاست که من از همه میخوام که خداحافظی کنن و هر شخصی جدا از خونواده ش بره دنبال کارش...من میرم کجا؟ من میرم رو کوهِ پشت خونه مادربزرگم و اونجا میشینم و بقیه مردم و تفاوت خواسته واقعی شون رو به مدت یکی دوساعت نگاه می کنم و بعدش احتمالا همونجا تا شب با صدای بلند آهنگ بخونم بدون ترس از اینکه صدام زیادی بلنده و ممکنه یکی بشنوه و در آخر هم برمی گردم پیش خونواده و کنارشون دراز می کشم که خوابم ببره.

منبع چالش: وبلاگ آسمانم

با تشکر از دعوت یگانه

  • Sepideh --
  • خیلی بدم میاد وقتی درایو سی پر  میشه چون معمولا نمی تونی چیزی رو مستقیم از داخل خودش حذف کنی و باید بری بگردی تو همه ی فایل های دانلود و ویدیو و همه چیز فقط برای اینکه بفهمی هیچ چیز نباید حذف شه....اون موقع فقط به صفحه خیره میشی و میگی ولش کن...
  • نقره چرا اینقدر جذابههه؟
  • اخیرا از پسرهای نوجوان یه خبرهایی می شنوم که مغزم سوت میکشن، یکی که 17 سالش بوده به خاطر مصرف قرص با عموش درگیر میشه و بهش چاقو میزنه و گویا قراره ببرنش یه مرکز روانپزشکی...دو سه نفر هم که فوقش 15 ساله ن هر روز صبح قبل مدرسه میان سیگار میکشن و ده دقیقه مونده به تعطیلی مدارس دوباره میان سیگار بکشن....ترسناکه برام تا ناراحت کننده.
  • بابام میگه مقصر اینا نیستن بلکه خونواده هاشون هستن که تو تربیت بچه هاشون شکست خوردن و من هم به نحوی با حرفش موافقم...
  • فکر کنم پل مغزیم مشکل داره....وقتی دارم از پله ها بالا میرم پاهام قاطی میکنن و یه پله رو جا میذارن و من همیشه در شرف کله پا شدن قرار میگیرم
  • پنجره بازه و بیرون یکی "ایران جوان" رو داره پخش میکنه.
  • اسکی روی یخ واقعا زیباست.
  • میدونستین وقتی خودتون رو به بیهوشی میزنید پزشک ها فورا می فهمن؟ بذارین بهتون بگم چطوری که هروقت خواستید بیهوش شید گول ترفندهاشون رو نخورید:

1: اگه دست هاتون رو بردن بالا به طوری که موقع ول کردنش میخوره رو چشم هاتون بذارین بیفته رو چشم هاتون چون کسایی که از کنار سرشون رد میشه یعنی حواسشون هست.

2:گذاشتن الکل جلوی بینی تون چون بوش خیلی اذیت کننده س

3: تزریق آب مقطر چون درد وحشتناکی میده بهتون

4: اگه اینا روتون جواب نده اون موقع واقعا پزشک ها عصبانی میشن و ممکنه دست به هرکاری بزنن، مثلا بابام گفت یکی از استاداش اینقدر عصبانی شده بود که گفته شلوارش رو بکشید پایین و دانشجو ها وقتی دست بردن به شلوارش مریض دو دستی شلوارش رو گرفته😂، یا بعضی ها تو گوشتون بهتون فحش خیلی خیلی بد میدن، یا میگن که قراره چندین آمپول بهتون بزنن...

خلاصه حواستون باشه دیگه

  • من همزمان هم از روح میترسم و هم بهش باور ندارم...

  • پای سیبِ دارچنینیه موز دار رو حتما امتحان کنید، خیلیی خوشمزه ست.

  • امروز تو یکی از روستای های تابع یک تصادف وحشتناک رخ داد که پراید (طبق معمول) مچاله شده بود و پرت شده بود تو زمین کنار جاده که برای عمومه....دو نفر هم مردن اونجا.
  • این سال به یه مرض دچار شدم، همزمان پنجره بازه و شوفاژ هم کار میکنه....
  • تیلور 34 ساله شد...اون موقع 27 سالش بودااا
  • چقدر شدید داره بارون می باره....دوست دارم برم ماشین رو یه جا پارک کنم و تا موقعه ایی که تموم میشه همونجا بمونم
  • بعد این همه سال میوه دادن اون درخته امشب برای اولین بار بود که خودم میوه چیدم...
  • یه پشه کشتم.
  • یه چیزی یادم اومد، راهنمایی که بودم یادمه درس زیست در باره ژنتیک بود بعد بحث این پیش اومد که ما بین یک عالمه دیگه احتمال به وجود اومدیم بعد من این سوال برام پیش اومد که یعنی احتمال اینکه دوتا بچه از یه پدر و مادر کاملا شبیه هم باشن و بدون اینکه دوقلوی همسان باشن وجود داره؟ استاد زیست اون موقع سوالم رو پیچوند بعد من از بابام پرسیدم و اونم دقیق جواب نداد و من با کلی جست و جو ایمیل یه استاد و متخصص ژنتیک تهران رو گیر آوردم (اسمش رو اصلا یادم نیست) و ایمیل دادم و توضیح دادم که چه سوالی دارم بعد دو سه روز جواب داد و چقدر هم محترمانه بود لحن کلماتش...گفت احتمالش هست بله ولی احتمالش اینقدر کمه که تقریبا صفر در نظر گرفته میشه....
  • امروز صبح هوا کاملا مه آلود بود و تا ساعت دوازده هوا تقریبا صاف شد و ما رفتیم کوه بعد تو راه برگشت دوباره همه جا رو مه گرفت...اینقدر هوا مطبوع بود که سختی راه از بین رفت....همزمان آهو دیدیم و عقاب. نمیدونستم عقاب اینقدر بزرگه، خیلی خیلی خیلی بزرگ بود و ترسناک ببینید یعنی طول بال هاش روی هم حدودا اندازه طول قالی 9 متری بود (مبالغه)...پر ابهت و خفن.
  • چرا باید باید تو فسنجون شکر کرد؟ نمیشه همونقدر که میخواید ترش باشه؟ عجیبا غریبا
  • خلاقیت تیلور:

  • اینم داشته باشید

  • Sepideh --

♠ تصمیم گرفتم هدفونم رو خودم تعمیر کنم، فیلم میگیرم که بعدا نشون همه بدم

♠ یکی از اخلاق های بدم: اگه یه کی به انجام یه کار چندین بار اصرار کنه من کلا انجامش نمیدم هرچند خودم از اولش قصد انجامش داشته باشم..تا چه حد بد؟ تا حدی که اگه موقع رانندگی یکی چندبار بهم بگه آروم، من حتی از اون تندتر هم میرم 

♠ بحث امروز صبح ما: چرا مامان نمیتونه بعد یکسال ترکیب وصفی و اضافی تشخیص بده؟ بعد اینکه پارسال بابا یه بعد از ظهر رو با آرامش بهش آموزش داد،...بعضی مواقع احساس می کنم عمدا اشتباه میگه 

♠ یه چیزی که بهش پی بردم: مامان EQ به شدت بالایی داره و در عوض بابا IQ بالایی داره و خیلی تو فهم مسائل بهم کمک می کنن.

♠ بابا عاشق اینه که از خودش تعریف کنه، جوری که تقریبا هر بحثی رو به سمت خودش و اینکه چطور از پس انجام اون کار تو گذشته براومده میبره، بامزه س *ب*

♠ من اصولا آدم حسودی نیستم (برخلاف "اسکورپیو ها که به حسادت معروفن") و واقعا به هیچکی حسودی نمیکنم به غیر از فقط یه گروه از اشخاص: کسایی که بهترین جواب ها رو در آستین دارن، چیزی که من از نظر خودم ندارم...منظورم حاضر جوابی نیست نه، درواقع منظورم کسی با آداب معاشرت بالاست، میدونه کی باید چطور حرف بزنه، چیو بزنه و حتی چطور یه احوالپرسی ساده رو از خاله ش کنه....من نمی تونم، من وقتی یکی ازم تعریف میکنه سکوت میکنم، وقتی ازم انتقاد میکنه سکوت میکنم درحالی که نمیخوام ولی نمیشه چون نمیدونم چی باید گفت...من تو اجتماع فقط به یه چیز درباره خودم افتخار میکنم، اینکه احترام و حد و حدود رو رعایت می کنم و قضاوت یه طرفه نمی کنم...

♠ یه چیز رو میدونین؟ من به اینکه کی باهوشه و کی بی هوش تا حدودی باور ندارم و به جاش به میزان استفاده هر فرد از هوش و مغزش باور دارم و مطابق این خودم رو سرزنش و تشویق میکنم (امروز...چرا تا حدودی بهش باور دارم؟ چون بالاخره ما یه گروه از جامعه مون رو نوابغ غیر عادی و افراد دارای معلولیت ذهنی تشکیل میده که دست خودشون نیست و به نظرم نه لایق تشویق ان و نه لایق تنبیه.

♠ این فیلمه خیلی منو یاد glass onion  میندازه ولی خب هدف گردهمایی شون متفاوته، فکر کنم قتلش از عمد بوده یا حتی یه خودکشب برنامه ریزی شده برای آدیشن گرفتن از بقیه\

♠ این سریال به طرز خیلی ماهرانه و عالیی احساسات شخصیت ها رو منتقل میکنهههههه....موندم چطورییییییییییییی

♠ خواب دیدم بیرون اونقدر باد میاد که داره خونمون رو با خودش میبره و منم تنهایی داشتم جلوش رو میگرفتم درحالی که بقیه به کار خودشون ادامه دادن

♠ من به وجود یه آفریننده اعتقاد دارم، ولی نمی پرستمش

♠ من برخلاف "اون دختره چقدر خشنه" خیلی خیلی خجالتی ام (اینو فقط نزدیک ترین ها میدونن) ولی نمیذارم مانع انجام کارم بشه، یه جورایی کنترل شده ست و از کلاس پنجم کنترلش رو بدست گرفتم...یادمه کلاس پنجم که بودم اوج کمبود اعتماد به نفس رو داشتم به طوری که حتی نمی تونستم موقع پرسش معلم مون دستم رو بالا بگیریم و این به شدت اعصاب و روانم رو مختل کرده بود بعدش یه روز ساعت سه و چهار ظهر که همه خواب بودن رفتم جلو آینه اینقدر رو خودم کار کردم و تهدید کردم که نباید هیچوقت به خاطر خجالت کشیدن عقب بمونم و راستش از اون موقع به بعد هم همینطور شد...

♠ عکس رنگین کمان

♠ هدفونم رو درست کردم یعنی بدترش کردم ولی مهم اینه که سیم بین شون رو نبریدم و هنوز کار میکنه البته وقتی میذارمش شبیه گوش بز میشن...

  • Sepideh --

از امروز میخوام یه موضوع اضافه کنم به وبلاگ به اسم روز نامه 1402 که قراره چیزهای خیلی معمولی که از نظرم عجیبن رو بنویسم، چیزهایی که هرچند روز یه بار باهاشون روبرو می شم....

البته راستش در کنار این میخوام خاطراتی که در طی روز اونا رو به یاد میارم هم بنویسم که انواع ژانر ها رو شامل میشه....

دلیلی هم که تصمیم به این کار گرفتم اینه که من زمان نسبتا زیادی رو فکر کردن اختصاص میدم که برای بعضی هاشون نیاز نوشتن رو احساس می کنم و لزوما افکارم زیاد چیز غیرعادی نیستن...

پ.ن:امروز مانهوای the world they're dating in رو شروع کردم و واقعا داشتم لذت می بردم که متوجه شدم تا چپتر 26 ترجمه ش اومده ووووووو آخرین آپدیت هم برای یه سال پیشه...میخوام بخونمممشش و در نهایت خودم رو سرزنش کردم که چرا فقط به یادگیری کلمات کره ایی بسنده کردم و ادامه ندادم...میدونین کره ایی واقعا راحته گرامرش اون قدر ها هم سخت نیست و به نظرم تنها سختی و مشکلی که ممکنه باهاش مواجه بشین تشخیص چند سیلابلی بودن کلماته مثلا مثل فارسی نیست که همه ی الفبای یه کلمه رو بچسبونین بهم باید اول تشخیص بدین چند سیلابل داره بعدش الفبا رو با توجه به اون کنار هم بچینین، البته توی تایپ کردن همچین مشکلی نخواهید داشت چون خودبه خود تشخیص داده میشه و املاش درست میشه و فقط توی نوشتن با مداد با همچین چیزی روبرو میشید.

  • Sepideh --