باغِ کاشی

سلام خوش آمدید

روز نامه هفته سوم آذر

سه شنبه, ۱۴ آذر ۱۴۰۲، ۱۲:۰۰ ب.ظ

♠ تصمیم گرفتم هدفونم رو خودم تعمیر کنم، فیلم میگیرم که بعدا نشون همه بدم

♠ یکی از اخلاق های بدم: اگه یه کی به انجام یه کار چندین بار اصرار کنه من کلا انجامش نمیدم هرچند خودم از اولش قصد انجامش داشته باشم..تا چه حد بد؟ تا حدی که اگه موقع رانندگی یکی چندبار بهم بگه آروم، من حتی از اون تندتر هم میرم 

♠ بحث امروز صبح ما: چرا مامان نمیتونه بعد یکسال ترکیب وصفی و اضافی تشخیص بده؟ بعد اینکه پارسال بابا یه بعد از ظهر رو با آرامش بهش آموزش داد،...بعضی مواقع احساس می کنم عمدا اشتباه میگه 

♠ یه چیزی که بهش پی بردم: مامان EQ به شدت بالایی داره و در عوض بابا IQ بالایی داره و خیلی تو فهم مسائل بهم کمک می کنن.

♠ بابا عاشق اینه که از خودش تعریف کنه، جوری که تقریبا هر بحثی رو به سمت خودش و اینکه چطور از پس انجام اون کار تو گذشته براومده میبره، بامزه س *ب*

♠ من اصولا آدم حسودی نیستم (برخلاف "اسکورپیو ها که به حسادت معروفن") و واقعا به هیچکی حسودی نمیکنم به غیر از فقط یه گروه از اشخاص: کسایی که بهترین جواب ها رو در آستین دارن، چیزی که من از نظر خودم ندارم...منظورم حاضر جوابی نیست نه، درواقع منظورم کسی با آداب معاشرت بالاست، میدونه کی باید چطور حرف بزنه، چیو بزنه و حتی چطور یه احوالپرسی ساده رو از خاله ش کنه....من نمی تونم، من وقتی یکی ازم تعریف میکنه سکوت میکنم، وقتی ازم انتقاد میکنه سکوت میکنم درحالی که نمیخوام ولی نمیشه چون نمیدونم چی باید گفت...من تو اجتماع فقط به یه چیز درباره خودم افتخار میکنم، اینکه احترام و حد و حدود رو رعایت می کنم و قضاوت یه طرفه نمی کنم...

♠ یه چیز رو میدونین؟ من به اینکه کی باهوشه و کی بی هوش تا حدودی باور ندارم و به جاش به میزان استفاده هر فرد از هوش و مغزش باور دارم و مطابق این خودم رو سرزنش و تشویق میکنم (امروز...چرا تا حدودی بهش باور دارم؟ چون بالاخره ما یه گروه از جامعه مون رو نوابغ غیر عادی و افراد دارای معلولیت ذهنی تشکیل میده که دست خودشون نیست و به نظرم نه لایق تشویق ان و نه لایق تنبیه.

♠ این فیلمه خیلی منو یاد glass onion  میندازه ولی خب هدف گردهمایی شون متفاوته، فکر کنم قتلش از عمد بوده یا حتی یه خودکشب برنامه ریزی شده برای آدیشن گرفتن از بقیه\

♠ این سریال به طرز خیلی ماهرانه و عالیی احساسات شخصیت ها رو منتقل میکنهههههه....موندم چطورییییییییییییی

♠ خواب دیدم بیرون اونقدر باد میاد که داره خونمون رو با خودش میبره و منم تنهایی داشتم جلوش رو میگرفتم درحالی که بقیه به کار خودشون ادامه دادن

♠ من به وجود یه آفریننده اعتقاد دارم، ولی نمی پرستمش

♠ من برخلاف "اون دختره چقدر خشنه" خیلی خیلی خجالتی ام (اینو فقط نزدیک ترین ها میدونن) ولی نمیذارم مانع انجام کارم بشه، یه جورایی کنترل شده ست و از کلاس پنجم کنترلش رو بدست گرفتم...یادمه کلاس پنجم که بودم اوج کمبود اعتماد به نفس رو داشتم به طوری که حتی نمی تونستم موقع پرسش معلم مون دستم رو بالا بگیریم و این به شدت اعصاب و روانم رو مختل کرده بود بعدش یه روز ساعت سه و چهار ظهر که همه خواب بودن رفتم جلو آینه اینقدر رو خودم کار کردم و تهدید کردم که نباید هیچوقت به خاطر خجالت کشیدن عقب بمونم و راستش از اون موقع به بعد هم همینطور شد...

♠ عکس رنگین کمان

♠ هدفونم رو درست کردم یعنی بدترش کردم ولی مهم اینه که سیم بین شون رو نبریدم و هنوز کار میکنه البته وقتی میذارمش شبیه گوش بز میشن...

  • ۰۲/۰۹/۱۴
  • Sepideh --

نظرات (۲)

رنگین کمون قشنگیه.

پاسخ:
همینطوره...

چه خوب که امدی و نوشتی. 

مشتاق خواندت بودم. 

شکل و شمایل قبلی‌ت(وبلاگ) را بیشتر دوست داشتم. 

امیدوارم بیستر بخوانم‌ت دوست قدیمی. 

پاسخ:
این روزها ذوق نوشتنم مدام شکوفه میده...
امیدوارم این نوشته ها عجیب و غریب شوقِ تو رو کور نکنن.....

..........(خراب کردم قالب قبلو...فراموشش کن)

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">